خربرفت وخربرفت و....

ساخت وبلاگ

در مثنوی ملای رومی، داستان مسافری آمده است که خسته از سفر به خانقاهی رسید و با این امید که شب را به روز آورد خر خود را به سرایدار سپرد و در خانقاه اتراق کرد. شب هنگام از هلهله و رقص و سماع صوفیان به وجد آمده و به جمع آنان پیوست. صوفیان در رقص و سماع این بیت را می‌خواندند که؛ «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و مسافر نیز پای در میان نهاد و با آنان هم‌آواز شد؛

چون سماع آمد ز اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حرارت جمله را انباز کرد

...صبح فردا که فرا رسید، مسافر دیشب خانقاه بار و بندیل خود جمع کرد تا بر پشت خر بگذارد و به سفر ادامه دهد ولی به هر گوشه‌ای سرک کشید اثری از خر ندید. یقه سرایدار را چسبید که چه بر سر حیوان آمده است؟ سرایدار گفت صوفیان خر را فروختند و هزینه جشن و سماع دیشب کردند! مسافر خروشید که چرا اجازه دادی؟ و سرایدار گفت حمله آوردند و بیم جانم در میان بود! مسافر گفت: چرا به من خبر ندادی؟ و سرایدار گفت: چند بار آمدم که از داستان باخبرت کنم ولی چنان غرق رقص و سماع بودی و همصدا با صوفیان و با حرارت‌تر از آنان، خر برفت و خر برفت می‌خواندی که یقین کردم از ماجرای خر بی‌خبر نیستی!

گفت والله آمدم من بارها
تا ترا واقف کنم زین کارها
تو همی‌گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق‌تر

چه حکایت آشناییست این روزها درمورد برجام وپالرمو و.....

گودرزنیوزبادرود...
ما را در سایت گودرزنیوزبادرود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrahpooyesha بازدید : 297 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 4:46